آنچه در مورد گرافیک باید بدانید

گرافیک

گرافیست کیست؟
گرافیست هنر مند توانای است که با بهره گیری از جادوی فرم و رنگ رندانه به جستجـوی معنا های مختلف پرداخته ضمن احترام به مخاطب خـود راه و رسم عاشقی و شیوهی شهـــــر آشوبی را به او می آموزد.

 

 

گرافیست را شاید نوازنده ای دانست که زخمه بر دل خود و مـا می زند تا با نوای نا بـهـنجار دو گانگی مان نغمه ییکدلی را بسراید.

گرافیست نعمات شاد و ناشادش را به یمن رو مسیحی من و تو به صورت نام ها و نشانه ها ی تجاری و پوستر و کاتالوگ و کارت ویزیت و سر برگ و صفحه آرای کتب و مجلات در کنار انواع بسته های زیـبا به صورت کوک و ناکوک روانه ی گوش و جان ما می کند بر هستی خدا نقش ایمان زده شکر نعماتش به جای آوریم .

او می تواند :

نام شرکتی را فرمی زیبا و ساده چنان نقش بزند که دز سراسر جهان بی هیچ توضیحی هستی و چیستی آن مانا بماند.

با نقشی ساده کودکـی را به مهمانی بادبادکــها برده وبا نــقاشی از رنــگ بزی را وادار سازد تا از نقشه ی جقرافیایی خزر آب بنوشد.

با طراحی کار ت های کوچک ماهها و سالها من و شما را در سکوتخریدار و فروشنده به دنبال هم بکشاند.

بایک بسته بندی زیباخاک را در نظر اغیار مبدل به کیمیا کند.

و چه کارهای که او میتواند و ما بیخبریم .

مقاطع و مدارج تحصیلی :

دانش آموزان این رشته پس از گذراندن دوره ی دو ساله ی هنرستان به صورت دو صورت می توانند ادامه تحصیل دهند:

۱-در کنکور کاردان رشته ی گرافیک شرکت کنند پس از دریافت مدارک کاردانی این رشته بار دیگر در آزمون کارشناسی ناپیوسته شرکت کردهجهت دریافت مدارک کارشناسی این رشته به مدت دو سال دیگر دروس مربوط به آن را بگذرانند .

۲- وارد دوره ی پیش دانشگاهی این رشته شده ضمن گذراندن دورهییک ساله در آزمون ورودی دانشگاه های گروه هنر شرکت کرده در رشته های متعدد هنری نظیر طراحی صنعتی. گرافیک .سینما. نمایش عکاسی. صنایع دستی .باستان شناسی .فرش. طراحی پارچه. حفظ و مرمت آثار تاریخی .موسیقی. صداوسیما و… در مقاطعی همچون فوق دیپلم لیسانس وفوق لیسانس ادامه تحصیل دهند

بـــــــــــــــــــازار کار ؟

از آنجای که دانش آموزان این رشته در طی دو ساله ی هنرستان دروس نظیری و علمی خاص هم چون .طراحی۱و ۲.مبانی هنر های تجسمی۱و ۲ . عکاسی۱و ۲ . خوش نویسی .تاریخ هنر ایران .تاریخ هنر جهان .خط در گرافیک . چاپ .صفحه آرای .تصویر سازی .کارگاه گرافیک و رایانه .را می گذرانند می توانند در صورت عدم تمایل به ادامه تحصیل در شرکت های تبلیغاتی و مواسسات چاپ و نشر به عنوان گرافیست مشغول به کار شوده یا پس از اتمام دوره های دانش گاهی در ادارات یا مواسسات خصوصی مشغول کار شوند .

شرایط ورود به این رشته :

به علت ناشناخته و نوپا بودن این رشته و نظر به وجود پاره ای از مشکلات برنامه ریزی در پرداختن به این رشته ی بسیار مهم و کار آمد اوروزه اغلب کسانی که پا به این رشته میگذرانند که هیچ علاقه ای به آن نداشته و در طول تحصیل گرفتار بحران و سر در گمی می شوند در حالی که می بایست هنر جویان علاقمند به این رشته در بدو ورود سه اصل لازم و ضرورییا به همراه داشته باشند.

ــ استعداد

ــ علاقه

ــ پشتکار

===================

ارتباط بصرى در مفهوم وسیع آن تاریخ طولانى مدتى دارد. زمانى که انسان اولیه براى یافتن غذا به شکار مىرفت و جاى پاى حیوانى را بر روى گِل میدید، در واقع نوعى نشانهٔ بصرى را مشاهده مى کرد. اثر گرافیکى مى تواند نشانه باشد، مانند حروف الفبا؛ یایک نظام نشانهاى دیگر را شکل دهد؛ مانند علائم جادهای. علائم گرافیکى در کنار هم تشکیل تصویر مىدهد. طراحى گرافیک در یک معنا حرفهٔ انتخاب یا ساخت علائم و آرایش آنها بر یک سطح براى انتقال یک ایده است. گرافیک هنرى است که ترسیم کردن و نگاشتن عناصر اصلى آنرا تشکیل مى دهند.

طراحى گرافیک به مثابهٔ یک تخصص فقط از واسط سدهٔ بیستم مطرح شد.

تا آن هنگام شرکتها و مؤسسات تبلیغاتى توسط هنرمندان تجارى اداره میشد. این متخصصین عبارت بودند از: صفحه بند؛ حروفچین که عنوان و متن را با تمام جزئیات طرحریزى مى کرد؛ تصویرگران که هر نوع آثار ترسیمى از نمودارهاى فنى تا اسکیس هاى مُد را تهیه مى کردند؛ هنرمندانِ طراح حروف، روتوشکاران و دیگرانى که طرحهاى نهایى را براى تکثیر آماده مى کردند.

امروزه طراح گرافیک با مؤسسات و آتلیه ها همکارى دارند. آنها نه تنها تبلیغات و آگهى ها، بلکه مجلات و روزنامه هایى را که این آگهى ها در آن چاپ مى شوند، طراحى مى کنند تا اواخر سدهٔ نوزدهم آثار گرافیکى به صورت سیاه و سفید بر کاغذ چاپ مىشد.

طى چندین سده، کارکردهاى اصلى گرافیک اندک تغییرىیافته است و هر طرح ممکن است به چند روش مورد استفاده قرار گیرد.

نخستین کارکرد طراحى گرافیک معرفى یا شناسائى است گفتن اینکهیک چیز چیست؟یا متعلق به کجاست؟ مانند علائم ساختمانی، تابلو، برچسب روى بسته بندى ها و … کارکرد دوم که در اصطلاح حرفهاى ”طراحى اطلاعات“ شناخته مىشود، در زمینهٔ اطلاع رسانى و آموزش است و رابطهٔ یک چیز را با یک چیز دیگر از نظر جهت، موقعیت و مقیاس مشخص مى سازد. مانند نقشه، نمودار.

کارکرد سوم که متمایزتر از این دو کارکرد است یعنى نمایش و تبلیغ (پوستر و آگهی) که به قصد جلب توجه مخاطب و ماندگار کردن پیام است.

در قرن بیستم تبلیغات و چاپ تجارى به هنر گرافیکیورش مى برد اما آثار چاپى هنرى که به وسیلهٔ ماشینهاى دستى و به روشهاى کمابیش سنتى انجام مىگیرد، به زندگى خود ادامه مى دهد. هنرمندان تجسمى به ابداعات طرح و حروف مىپردازند.

لیتوگرافی، حکاکى روى چوب و لینولئوم، تیزابکاری، سیلک اسکرین و سریگرافى و چاپهاى مخلوط همه امکاناتى هستند که نقاشان بکار مىبرند.

طى دههٔ ۱۹۶۰، طراحى گرافیک به عنوان شیوهاى براى حل مشکلات ارتباطى و اطلاع رسانى مطرح شد و به همین ترتیب در رسانه هاى همگانى نیز به عنوان مُد مطرح شد. چیزى که با سلیقهٔ به روز بودن و حتى پیشرفت مرتبط بود.

اما تغییر در سبک آن حاصل چندمین عامل مؤثر مانند پیشرفتهاى فناورى در حوزهٔ رسانه و نیز تحولات رایج در جامعه بود. و از آنجائىکه تنها هنر بصرى نبود و کلام نیز در آن نقش مؤثرى داشت مى توانست مورد توجه کارشناسان و صاحب نظرانى که نسبت به اهمیت اجتماعى ارتباطات آگاه شده بودند، قرار بگیرد.

طراحى گرافیک طى دههٔ ۱۹۶۰ علاوه بر حوزه هایى که پیش از آن در اختیار سنت هاى صنعتگرى بود، مانند طراحى روزنامه، به رسانهٔ جدید تلویزیون و ویدئو هم گسترش یافت. نقش طراحى گرافیک در خدمات عمومى و تبلیغات فرهنگى نیز افزایش پیدا کرد.

در دههٔ ۱۹۷۰، طراحى گرافیک به بخشى از تجارت پول بدل شد و عمدتاً از آن براى ارائه نوعى هویت بصرى قابل تشخیص براى شرکتها بهره بردارى شد.

تمام سازمانها و مؤسسات، هرچند کوچک، ضرورت استفاده از یک نوع نماد یا نشانه را حس کردند. به تدریج طراحان جهت بازاریابى محصولات و خدمات و خلق تصاویر که بتواند یک محصول یا شرکت را مشخص سازد، به کار فرا خوانده شدند.

با ظهور رایانه هاى شخصی، طراح تقریباً کنترل کاملى بر تمامى مراحل پیش از چاپ پیدا کرد.

طراحى گرافیک در برگیرندهٔ نوعى زبان است با دستور نامعین و با الفبایى پیوسته در حال گسترش. ما تنها زمانى یک اثر گرافیکى را به درستى درک مىکنیم که بتوانیم زبان آنرا بفهمیم.

 

طراحی گرافیک چیست؟

طراحى گرافیک در واقع اصطلاحى است عام براى حرفه‌اى متشکل از طراحى حروف، تصویرسازی، عکاسى و چاپ به‌منظور ارائه اطلاعات یا آموزش. این اصطلاح را اولین بار ویلیام ادیسون دیگینز در سال ۱۹۲۲ بکار برد.

با این همه فقط پس از جنگ جهانى دوم بود که کاربرد آن رایج شد.

ارتباط بصرى در مفهوم وسیع آن تاریخ طولانى مدتى دارد. زمانى که انسان اولیه براى یافتن غذا به شکار مى‌رفت و جاى پاى حیوانى را بر روى گِل مى‌دید، در واقع نوعى نشانهٔ بصرى را مشاهده مى‌کرد.

اثر گرافیکى مى‌تواند نشانه باشد، مانند حروف الفبا؛ یایک نظام نشانه‌اى دیگر را شکل دهد؛ مانند علائم جاده‌ای. علائم گرافیکى در کنار هم تشکیل تصویر مى‌دهد. طراحى گرافیک در یک معنا حرفهٔ انتخاب یا ساخت علائم و آرایش آنها بر یک سطح براى انتقال یک ایده است. گرافیک هنرى است که ترسیم کردن و نگاشتن عناصر اصلى آن‌را تشکیل مى‌دهند.

طراحى گرافیک به مثابهٔ یک تخصص فقط از واسط سدهٔ بیستم مطرح شد. تا آن هنگام شرکت‌ها و مؤسسات تبلیغاتى توسط هنرمندان تجارى اداره مى‌شد.

این متخصصین عبارت بودند از: صفحه‌بند؛ حروفچین که عنوان و متن را با تمام جزئیات طرح‌ریزى مى‌کرد؛ تصویرگران که هر نوع آثار ترسیمى از نمودارهاى فنى تا اسکیس‌هاى مُد را تهیه مى‌کردند؛ هنرمندانِ طراح حروف، روتوش‌کاران و دیگرانى که طرح‌هاى نهایى را براى تکثیر آماده مى‌کردند.

امروزه طراح گرافیک با مؤسسات و آتلیه‌ها همکارى دارند. آنها نه تنها تبلیغات و آگهى‌ها، بلکه مجلات و روزنامه‌هایى را که این ‌آگهى‌ها در آن چاپ مى‌شوند، طراحى مى‌کنند تا اواخر سده‌ٔ نوزدهم آثار گرافیکى به‌صورت سیاه و سفید بر کاغذ چاپ مى‌شد.

طى چندین سده، کارکردهاى اصلى گرافیک اندک تغییرىیافته است و هر طرح ممکن است به چند روش مورد استفاده قرار گیرد. نخستین کارکرد طراحى گرافیک معرفى یا شناسائى است گفتن این‌‌کهیکچیز چیست؟یا متعلق به کجاست؟ مانند علائم ساختمانی، تابلو، برچسب روى بسته‌بندى‌ها و … کارکرد دوم که در اصطلاح حرفه‌اى طراحى اطلاعات شناخته مى‌شود، در زمینهٔ اطلاع‌رسانى و آموزش است و رابطهٔ یک چیز را با یک چیز دیگر از نظر جهت، موقعیت و مقیاس مشخص مى‌سازد.

مانند نقشه، نمودار. کارکرد سوم که متمایزتر از این دو کارکرد است یعنى نمایش و تبلیغ(پوستر و آگهی) که به قصد جلب‌توجه مخاطب و ماندگار کردن پیام است.

در قرن بیستم تبلیغات و چاپ تجارى به هنر گرافیکیورش مى‌برد اما آثار چاپى هنرى که به وسیلهٔ ماشین‌هاى دستى و به روش‌هاى کمابیش سنتى انجام مى‌گیرد، به زندگى خود ادامه مى‌دهد. هنرمندان تجسمى به ابداعات طرح و حروف مى‌پردازند.

لیتوگرافی، حکاکى روى چوب و لینولئوم، تیزاب‌کاری، سیلک اسکرین و سریگرافى و چاپ‌هاى مخلوط همه امکاناتى هستند که نقاشان بکار مى‌برند.

طى دههٔ ۱۹۶۰، طراحى گرافیک به‌عنوان شیوه‌اى براى حل مشکلات ارتباطى و اطلاع‌رسانى مطرح شد و به همین ترتیب در رسانه‌هاى همگانى نیز به‌عنوان مُد مطرح شد. چیزى که با سلیقهٔ به روز بودن و حتى پیشرفت مرتبط بود.

اما تغییر در سبک آن حاصل چندمین عامل مؤثر مانند پیشرفت‌هاى فناورى در حوزهٔ رسانه و نیز تحولات رایج در جامعه بود. و از آنجائى‌که تنها هنر بصرى نبود و کلام نیز در آن نقش مؤثرى داشت مى‌توانست مورد توجه کارشناسان و صاحب‌نظرانى که نسبت به اهمیت اجتماعى ارتباطات آگاه شده بودند، قرار بگیرد.

طراحى گرافیک طى دههٔ ۱۹۶۰ علاوه بر حوزه‌هایى که پیش از آن در اختیار سنت‌هاى صنعتگرى بود، مانند طراحى روزنامه، به رسانهٔ جدید تلویزیون و ویدئو هم گسترش یافت. نقش طراحى گرافیک در خدمات عمومى و تبلیغات فرهنگى نیز افزایش پیدا کرد.

در دههٔ ۱۹۷۰، طراحى گرافیک به بخشى از تجارت پول بدل شد و عمدتاً از آن براى ارائه نوعى هویت بصرى قابل تشخیص براى شرکت‌‌ها بهره‌بردارى شد. تمام سازمان‌ها و مؤسسات، هرچند کوچک، ضرورت استفاده از یک نوع نماد یا نشانه را حس کردند.

به‌تدریج طراحان جهت بازاریابى محصولات و خدمات و خلق تصاویر که بتواند یک محصول یا شرکت را مشخص سازد، به کار فرا خوانده شدند. با ظهور رایانه‌هاى شخصی، طراح تقریباً کنترل کاملى بر تمامى مراحل پیش از چاپ پیدا کرد.

طراحى گرافیک در برگیرندهٔ نوعى زبان است با دستور نامعین و با الفبایى پیوسته در حال گسترش. ما تنها زمانى یک اثر

خلاقیت در طراحی گرافیک

خلاقیت آن چیزی که همه طراحان گرافیک بدنبال آن هستند. آن چه که بیش از پارامترهای دیگر تمایز ایجاد می کند و کار یکی را نسبت به دیگری بهتر می نماید. خلاقیت نیز مانند بسیاری از مباحث دیگر آموختنی است کافی است شیوه های ایجاد آن را بدانید تمرین کنید و بکار گیرید.

خواهید دید که پس از مطالعه این مجموعه مقاله دید بهتری نسبت به جهان اطراف خواهیدیافت و طراحی خلاقانه مطابق با سلایق مشتری برایتان ساده تر می گردد

آمادگی برای پذیرش ایده های نو

«اگر وقت زیادی برای گرم کردن خود صرف کنید،به مسابقه نخواهید رسید اگر هم اصلا بدن خود را گرم نکنید، به مسابقه می رسید اما نمی توانید آن را به پایان برسانید»

Grant Heidrich ، دونده: در یک پروژه ]کارگرافیکی[ باید پیام کار کاملا تعریف شده باشد و اهداف آن نیز کاملا متمرکز و مشخص باشد.در این صورت است که پروژه ای که بر اساس چنین پیام و اهدافی انجام می گیرد،کاری موفق و نو آورانه خواهد بود.

اگر پیش از شروع طراحی وقت کافی برای تجربه و تحلیل مسائل،پرسش و پاسخ ،شفاف سازی پیام مورد انتقال و اهداف پروژه و تحقیق و بررسی صرف کنید،ایده های نو خود به خود در ذهن شما جاری خواهد شد.

اما هنگامی که از همان ابتدا شروع به طرح ریزی و انتخاب سبک کار نمایید، مسیر ایده های نوآورانه مسدود خواهد شد.

خلاقیت فرآیند بسیار پیچیده ایست و عوامل بسیاری بر موفقیتیا شکست شما در خلق اثری خلاقانه تاثیر می گذارند. به عنوان مثال:

دغدغه ها و سیاستهای درون سازمانی سفارش دهنده پروژه ممکن است بر تصمیم گیریهای تاثیر گذارد و یا او را تحت فشار قرار دهد،همچنین تربیت دست اندرکاران چاپ ممکن است تحت تاثیر جلوه های تکنولوژی روز قرارگیرند.

بنابراین مدیریت صحیح در فرایند خلاقیتیعنی تحت کنترل در آوردن این گونه تاثیرات و اطمینان حاصل کردن از آگاهی همه افراد دخیل در پروژه به اهداف پروژه، از ابتدا تا انتهای کار. این امر می تواند فرسایش درروند شکوفایی خلاقیت را کاهش دهد.

دریافت صحیح پیام

«ذهن خالی همیشه برای پذیرش و یادگیری چیزهای جدید آماده است.در ذهن افراد تازه کار فضای خالی زیادی وجود دارد اما این فضای خالی در ذهن متخصصان بسیار کم است»نقل ازShunyyu Swrnki :

«در خلق یک اثر سخت ترین بخش کار،شروع کردن آن است خلق کردن یک برگ علف به همان اندازه سخت است که خلق کردن یک درخت بلوط» نقل از جیمز راسل لورل

فکر کردن را با ذهنی باز آغاز کنید

براییک طرح ]گرافیست[ ،نویسنده،هنرمند و یا فیلسوف هیچ چیز وحشتناکتر از یک صفحه سفید کاغذ نیست. زیر این وظیفه آنهاست که این صفحه خالی را پرکنند.

به علاوه،موضوع فقط پر کردن صفحه نیست بلکه باید آن را با اطلاعات و مطالبی که معنی دار، تاثیر گذار و خلاقانه باشد،پر کنند.انجام این کار شاید کمی سخت به نظر برسد اما غیر ممکن نیست.درست در لحظه ای که خط،تصویر و یا کلمه ای بر روی این صفحه سفید قرار می گیرد، فرایند خلاقیت آغاز می گردد.

مثلا هنگامی که تصویری بر روی صفحه کاغذ بکشید مثل تصویریک کلاه ذهن شما با تاثیر گرفتن از آن تصویر شروع به فعالیت در جهت آن خواهد کرد. سپس اگر عامل دیگری به این صفحه اضافه کنید ( مثل کلمه time ) خواهید دید که ذهن شما با ادغام کردن این دو عامل فعالیت خود را ادامه خواهد داد.

اگر فقط برای مدت کوتاهی به این دو عامل که بر روی صفحه قرار داده اید ،خیره شوید، ایده های جدید،تصاویر و پیام های بیشتری در ذهن شما شکل می گیرد.

کلیدخلقیک ایده که کاملا مناسب و کاملا مرتبط با موضوع باشداین است که از صفر شروع کنیدیعنی با ذهن کاملا باز که هیچ گرفتاری قبلی در آن وجود نداشته باشد فکر کنید،درست است که در این صورت ایده های بسیار گوناگونی در ذهن شما شکل خواهد گرفت اما نگران نباشید

زیرادر هنگام کار محدودیت توانایی های شما،بایدها و نبایدها و پارامترهای دیگری که در نظر دارید،انتخاب های شما را محدود خواهد کرد همین مساله درباره مشتری ها Clients و مخاطبان Audiencer شما هم صدق می کند.

به این معنی که اگر آنها هم با ذهن باز ،با نظرات و کار شما برخورد کنند،موفقیت کار ، تنها به نوآوری های شما بستگی پیدا خواهد کرد. به این دلیل هم هست که باید دغدغه های مشتری و نیاز مخاطبان خود را درک کنید.

توجه شما به این نیازها و دغدغه ها موجب کاهش مخالفت های اولیه از طرف آنها خواهد شد و با ذهن بازتر و آرامش بیشتری به ایده های شما توجه خواهند کرد. بنابراین ذهن مخاطب و مشتری شما نیز مانند همان صفحه سفیدی خواهد شد که می توانید خلاقیت خود را بر روی آن نشان دهید.

ولی از طرف دیگر، بی تفاوتی و بی توجهی شما به مسائل و نیازهای مشتری، به معنی عدم علاقه شما به کار تلقی خواهد شد.حتی اگر برخی از این مسائل به کار شما مربوط نباشد هم باید به آنها توجه کنید. اگر مشتری حس کند که شما به مسائل مورد توجه آنها اهمیت زیادی نمی دهید،آنها نیز امکان کار خلاقانه را از شما خواهند گرفت این وظیفه شما طراحان است که به باز شدن ذهن مشتریو مخاطب خود کمک کنید و امکان فکر کردن به چیزهایی که پیش از آن هرگز حتی تصورش را هم نمی کردند، برای آنها تصور فراهم نمایید.

کنترل فرایند خلاقیت

مطالب پیشین این تصور را به وجود می آورد که خلق یک اثر نوآورانه فقط به فکر خلاق شما بستگی دارد.اگر اینگونه باشد شما خیلی خوش شانس هستید.

طراحانی که ایده های نو را با موفقیت به اجرا در می آورند کسانی هستند که توانسته اند فرایند خلاقیت خود را محدود کرده، تحت کنترل در آورند. به عبارت دیگر طراح باید بتواند فعالیت های ذهنی خود را با اهداف مورد نظر مشتری هماهنگ سازد.

انسانها معمولا وضعیت خود را ناشی از شرایط و موقعیت موجود می دانند، اما من به چیزی به عنوان شرایط موجود اعتقاد ندارم.در این دنیا افرادی موفق هستند که شرایط و موقعیت مورد نظر خود را جستجو می کنند و اگر نتوانند این شرایط را پیدا کنند،آن را برای خود می سازند.

طراحان موفق و مبدع معمولا ایده های خود را به گونه ای ارائه می دهند که مشتری آن را درک نموده موافقتش جلب گردد در نتیجه شرایط لازم را برای پیاده کردن این ایدها برای طراح فراهم نماید.

برای رسیدن به این منظور باید مشتری خود را بشناسید،نیازهای او را درک کنید.سعی کنید ایده ها و روشهای خود را تا حد امکان با انتظارات او هماهنگ سازید. کلید به وجود آوردن چنین رابطه ای، تحت کنترل در آوردن انتظارات مشتری است.

شناختن مشتری

بسیاری از افراد تصور می کنند مشتری کسی است که فقط پول کار را می پردازد و هیچ چیز از خلاقیت و چگونگی آن نمی داند.داشتن چنین تصور محدودی از مشتری براییک گروه گرافیکی خلاق نکته منفی محسوب می شود.

«مشتری مداری» مفهومی بسیار گسترده است و تعریف آن نکات مختلفی را در بر می گیرد اول اینکه فراموش نکنید مشترییک انسان است، و دستگاه چک کشیدن نیست.دیگر اینکه او تصمیم گیرنده اصلی است. خواه این تصمیم خوب باشد یا بد،عاقلانه باشد یا غیر عاقلانه، در هر حال این مشتری است که تصمیم می گیرد، کار را ارزشیابی می کند و قضاوت درباره کار و اعلام موافقت نهایی با اوست.

با این تعریف، همه کسانی که شما به طور روزمره با آنها سرو کاردارید،ممکن است مشتری به حساب نیاید. این افراد ممکن است فقط پیام آور تصمیم گیرندگان اصلی باشند.

مشتری واقعی شما که تصمیم گیرنده اصلی نیز هست،شاید رئیس این فرد رابط است یعنی کسی که در سلسله مراتب سازمانی چندین مرحله بالاتر از اوست یا شاید کسی در یک سازمان یا اداره دیگر و حتی کشوری دیگر.

شما بایدبدانید که فردی که با او سروکار دارید خود مشتری اصلی است یا نه.(البته این بدان معنی نیست که این فرد رابط در کار اهمیت کمتری دارد یا اصلا اهمیت ندارد)

مساله مهم این است که در هر حال باید بتواند راهی برای نزدیک شدن تصمیم گیرنده اصلی پیداکنید. زیرا هر چه فاصله شما از نظر فیزیکییا احساسی با تصمیم گیرنده اصلی بیشتر باشد،کار شما سخت تر خواهد شد و این امر در نهایت، بر خلاقیت شما در ارائه کار نیز اثر خواهد گذاشت.

سعی کنید همیشه در آغاز کار هر پروژه فرد یا افرادی که تصویب کننده کار هستند، بشناسید و از آنها بخواهید از همان ابتدای کار در جلسات و بحث های مربوط به تعیین اهداف کار شرکت کنند.وقتی فردی کار شما را ارزشیابی و درباره آن قضاوت می کند، موجب میشود که تعصبات،سلیقه ها و تجربیات شخصی آن فرد هم به میان کشیده شود.

اگر پیچیدگی این سلیقه ها را ضرب در تعداد تصمیم گیرنده ها کنید خواهید دید که چرا طرحی که تنها در پایان کار مورد قضاوت قرار می گیرد، معمولا بی روح و به دور از خلاقیت است.اما اگر افراد دخیل از ابتدا با شما در ارتباط باشند، موجب می شود که همه آنها در اطلاعاتی که رد و بدل می شود و راه حلهایی که یافته می شود نقش داشته باشند.مهمتر اینکه دغدغه ها و سلیقه های خاص هر یک از افراد.

از همان ابتدای کار به شما منتقل می شود نه در نیمه راه.

هر چه فاصله فیزیکییا احساسی شما از تصمیم گیرنده های اصلی بیشتر باشد،کار شما سخت تر خواهد شد و در نهایت که توجه می شود خلاقیت کار شما کمتر می شود.

ملاحظه کردید که نو آوری در طراحی مراحل مختلفی دارد که شامل بحث و بررسی و روابط متقابل کلامییا غیر کلامی،و همچنین ارتباط مستحکم و عاطفی میان خالق اثر و سفارش دهنده(مشتری)آن می گردد.

اگر می خواهید کار خلاقانه و موفقی ارائه دهید باید طراحی های منحصر به فرد و خلاقانه خود را به گونه ای عقلانی به مشتری ارائه کنید و در تمام مراحل کار با او در ارتباط باشید.

اما اگر تصمیم گیرنده اصلی از بحث هایی که درباره کار می شود. اطلاعات کافی و به روز نداشته باشد به خصوص درمرحله حساس تائید مشتری، این امر ممکن است موجب می شود که حتییک طرح خلاقانه و بسیار خوب هم مورد قبول مشتری واقع نگردد زیرا در اینصورت ، تصمیم گیرندگان طرح را در خارج از بافت و شرایطی که در آن اثر خلق شده ارزشیابی می کنند.

به عبارت دیگر می توان گفت که این گونه قضاوت و ارزشیابی بر اساس معیارهایی انجام می گیرد که قبلا و در طی انجام کار مطرح نبوده است.علاوه بر این، تصمیم گیرندگانی که از قبل در روند انجام کار دخیل نبوده اند،ممکن است در پایان کار و زمانی که همه کارها انجام شده،بخواهند اهداف یا پارامترهای جدیدی را اضافه کنند.

آگاهی داشتن از این مشکلات احتمالی از همان ابتدای کار ، به طراح کمک می کند که روند خلق کار خلاقانه خود را کنترل کند.

سعی کنید از آغاز هر پروژه از روند تصویب کار ئر هر مرحله جویا شوید.

کسانی را که باید روی کار نظر بدهند بشناسید و از آنها بخواهید که از همان ابتدا در بحث های مربوط به مشخص کردن اهداف کار، شرکت داشته باشند این ارتباط و سهیم کردن مداوم همه طرفهای کار ،موجب به وجود آمدن حس تعلق خاطر نسبت به اطلاعات مورد بحث راه حلهای به دست آمده می شود .

مهمتر اینکه همانطور که قبلا نیز گفتیم در اینصورت دغدغه های شخصی همه این افراد در ابتدای پروژه مشخص می شود نه در میانه راه. در نتیجه شما خواهید توانست بر اساس پارامتر ها و محدودیتهایی که از همان ابتدای کار مشخص شده به راه حلهای نو آورانه ای دست یابید. اما اگر این پارامترها در میانه کار تغییر کند،مسلما دست یابی به این گونه راه حلها آسان نخواهد بود.

زیرا در اثر اینگونه اعمال سلیقه ها و تغییرات، به جاییک فکر عالی و خلاقانه، مجبور خواهید شد به یک ایده متوسط بسنده کنید.

اگر در طی انجام کار وقت کافی برای شفاف سازی روند کار خود و همچنین مشخص کردن نقش افراد گروه دخیل در پروژه بگذارید، هم به کار شما به عنوان طراح اهمیت بیشتری داده خواهد شد و هم حرفه ای بودن شما مشخص می شود.این امر در پروژه های بزرگ که بخشهای مختلفی دارد اهمیت بسیاری مییابد. بهترین کار برای رسیدن به موفقیت در انجام یک کارخلاقانه این است که از ابتدا برای پروژه طرح پیشنهادی کاملی تهیه کنید.

به عبارت دیگر هنگامی که از شما می خواهند هزینه های انجام یک پروژه را اعلام کنید،علاوه بر آن ، به طور خلاصه لیستی از افرادی که در سازمان خودتان و یا در سازمان مشتری به طریقی در کار پروژه دخیل خواهند بود،تهیه نمایید،همچنین نکات زیر را نیز به طور خلاصه توضیحدهید:

مراحل پیشرفت کار: هر مرحله را توضیح دهید مثلا مرحله اجرای طرح، مرحله تولید،مرحله چاپ و مانند آن این توضیحات باید مختصر باشد و به صورتی نوشته شود که برای مشتری قابل درک باشد.همچنین دلایل اهمیت هر مرحله را نیز توضیح دهید- به عنوان مثال می توانید بنویسید:«در مرحله جمع آوری اطلاعات، ما تمام اطلاعات زمینه ای و اطلاعات مربوط به تعریف مساله مورد نظر که نیاز به یک راه حل مناسب را مشخص می کند،جمع آوری می کنیم. این اطلاعات شامل ارتباطات داخلی، اطلاعات رقابتی،تحقیقات بازار و مصاحبه یا نظر خواهی از کارکنان بخش بازاریابی، فروش و فنی می شود این اطلاعات زمینه ای سپس تجزبه و تحلیل می شود و نقطه آغاز کار طراحی را تشکیل می دهند»

افرادی که در کار دخیل هستند و نقش هر یک از آنها:به منظور تعریف وظایف افراد،باید توضیح دهید که همه افراد دخیل اعم از مشتری،شرکت گرافیکی مجری کار،نویسندگان و فروشندگان چه نقشی دارند. به عنوان مثال

می توانید بنوبسید:«این مرحله شامل دو جلسه ملاقات با طراح ،نویسنده،و مشتری خواهد بود که در آن اطلاعات مورد نیاز جمع آوری می گردد و اطلاعات زمینه ای مورد بحث واقع می شود. توصیه ما این است که مدیر اداره مربوطه نیز در این جلسات شرکت کند تا بدین طریق تمام مطالب پیرامون این پروژه به طور کامل و جامع مورد بحث و بررسی قرارگیرد.»

انتظارات شما در پایان هر مرحله: این قسمت آخرین جمله توضیحات هر مرحله را تشکیل می دهد.به عنوان مثال : در پایان این مرحله ما نکات عمده (طرح کلی) مسائل،موضوعات پیرامون این پروژه را به همراه خلاصه اهداف کار به

منظور گرفتن موافقت مشتری ارائه می کنیم.این لیست اهداف به منزله راهنمایی خواهد بود که بر اساس آن راه حلهای پیشنهادی را ارزشیابی می کنیم. ضروری است که تمام افرادی که در تصمیم گیری دخالت دارند لیست اهداف را مطالعه نمایند و پیش از آغاز مرحله بعدی موافقت خود را نسبت به آن اعلام نمایند»

«روند خلاقیت از ابتدا تا انتها بر مبنای اعتماد قرار دارد،یعنی اعتماد بین نویسنده ،طراح و مشتری. این اعتماد مانند آن است که پدری کودک خود را برای اولین بار به استخر می برد و به او می گوید بپر من تو را می گیرم».

===========================

سؤال «گرافیک چیست؟»

برای ما چه اهمیتی دارد؟ و دانستن چیستی گرافیک چه ضرورتی دارد؟ ظاهراً ما با این هنر به راحتی تعامل و ارتباط داریم، لذا در ابتدا نیاز به این پرسش چندان احساس نمی‌شود.

این‌که باید بدانیم گرافیک چیست معقول و منطقی به نظر می‌رسد ولی دو نکته باعث تشکیک در این “باید” می‌شود: اول این‌که اساسا گرافیکیک پدیده‌ی نامکشوف و تازه نیست که چیزی درباره‌اش ندانیم و حالا بخواهیم از صفر شروع کنیم و با آن سر و کار پیدا کنیم. ما به کارش گرفته‌ایم و به‌ عنوان هنرمند و گرافیست با آن خو کرده‌ایم؛ پس چه‌گونه از چیزی سؤال می‌کنیم که با آن خو داریم؟

دوم آن‌که بعضی خرده می‌گیرند که چه ضرورتی دارد وقت خود را در این بحث انتزاعی تلف کنیم و به‌تر است سعی خود را بر مهارت در تکنیک و گسترش توان کاربری معطوف کنیم. به عبارتی این گروه قائل‌اند که ما نیازی به این بحث نداریم، هم از آن جهت که شناخت اجمالی -چندان که رفع نیاز کند- داریم و هم به این دلیل که «کسب مهارت» و «پرورش خلاقیت» مهم‌تر است و باید همّ‌مان برای این‌دو مصروف شود.

اما بنده معتقدم که خیر؛ گرافیک را آن‌گونه که باید نشناخته‌ایم؛ در واقع شناخت اجمالی، ما را از شناخت تفصیلی و کامل، بی‌نیاز نکرده است.

همچنین مهارت و شناخت و تسلط بر تکنیک‌های گرافیک، به معنی تسلط و اشراف بر گرافیک نیست. ارجحیت دومی بر اولی از آن‌روست که گرافیک به مقصودی به‌وجود آمده است؛ یعنی به عنوان یک قالب هنری نیامده که یک قالب هنری باشد.

گرافیک بر نیاز دیگری، نازل‌تر از احساس زیبادوستی پا گرفته؛ گرافیک وجود ندارد هم‌چنان که نقاشی وجود دارد، هم‌چنان که معماری وجود دارد و هم‌چنان که سینما وجود دارد. البته همه‌ی این‌ها هم مقصودی دارند اما هرکدام به خودی خود، یک هنر مستقل و اصیل‌اند ولی گرافیک چنین نیست.

وجود گرافیک تابع وجود نیازهای اقتصادی و سیاسی و… است و بدون نیازهای جاری اجتماع –فارغ از اساسی و کاذب بودن نیازها- اصالت ندارد (در حال حاضر مهم نیست که این یک حُسن است یایک عارضه. و بحثش را به بعد وامی‌گذاریم). مسأله آن است که این هنر، هم‌چون راه گشوده‌ای‌ست که واردش شده‌ایم اما از جهت و انتهایش خبر نداریم و حتا نمی‌دانیم گام‌برداشتن در آن چه‌قدر برای‌مان ضروری و حیاتی است.

فقط می‌دانیم که همه در آن وارد شده‌اند و ما هم باید وارد شویم! در اینوضع، هر چه کنیم تابع کسانی هستیم که پیش‌تر این راه را گشوده‌اند و در آن بسیار جلوتر از ما هستند.

فهم چیستی گرافیک این امکان را به ما می‌دهد که به اراده و خواست خود و بر اساس نیازها و اقتضائات فرهنگی خود، مقصود جدیدی برایش تعریف کنیم و به یُمن آن، از حصار تقلید و تکرار، رها شویم و گرافیک را آن‌گونه که اصیل و منحصربه‌فرد باشد صاحب شویم؛ اکنون ما گرافیکرا مصرف‌کننده‌ای بیش نیستیم.

این مصرف‌زده‌گی نه در گرافیک که در همه چیز -از جمله علم- به این صورت است که پای‌مان را جای پای غرب می‌گذاریم و به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کنیم. با این شیوه، هزارسال هم که بگذرد ما در علم و هنر پیش‌رو و مبتکر نخواهیم بود.

در یک کلام، تولید –مانند تولید علم- تنها با استقلال از غرب محقق خواهد شد نه با تبعیت بی‌محابا از راه او و این غیر از انکار و مقابله‌ی با غرب است. می‌شود گفت این فهم، میزان اختیار و حق انتخاب ما را ارتقا می‌دهد؛ مضاف آن‌که این انتخاب از جهت منطق، در شرایطی درست و عادلانه صورت می‌پذیرد.

اگر گرافیک ابزاری‌ست که با آن به اهـداف اقتصادی و فرهنگی و سیاسی اجتماعمان کمک می‌رسانیم، واضح است که نمی‌توانیم بدون شناخت و تسلط بر اجزا و ابعاد و وجوهش، بهره‌ی مطلوب از آن بگیریم و آن‌جایی که نیاز داریم تا این ابزار را به نفع فرهنگ و اقتضائات فرهنگ خود به کار گیریم دچار مشـکلات جدی خواهیم بود، و اکنون مگر نیستیم؟

سردرگمی ما درباره‌ی هویت ایرانی در گرافیک از کجاست؟ این هویت آن‌قدر مبهم و دور از ذهن است که حتا تصویر و تصوری از آن نمی‌توانیم داشته باشیم تا آن‌جا که کسانی، در الزام رسیدن به هویت مستقل و بومی -که شرط ضروری توفیق گرافیک در یک جغرافیای فرهنگی خاص است- تردید می‌کنند و اصلاً طرح چنین بحثی را زیر سؤال می‌برند! این وضعیت از آن‌جایی به‌وجود آمده که ما نسبت این هنر را با مبانی فرهنگ و هنر خود نمی‌شناسیم و تعریف و تبیین نکرده‌ایم. شاید دیگران دلایل متعدد و مختلفی برای بحران هویت در گرافیک داشته باشند اما به نظر من همه‌ی آن دلایل، در آن‌چه عرض کردم خلاصه می‌شود.

در ضمن نگاه به گرافیک به مثابه صِرف ابزار، اشتباه است؛ یا نگاه کامل و جامعی نیست. ابزار بودن می‌تواند تنها وجهی از وجوه گرافیک باشد؛ نمی‌توان تمامیت گرافیک را با لفظ ابزار شناخت و پذیرفت؛ شأن گرافیک به عنوان یک هنر، حتی به عنوان یک حرفه فراتر از ابزار است و در اجتماع نقشی بیش از یک ابزار را بازی می‌کند.

اما اگر علی‌الحساب، وجه ابزاری آن را در نظر بگیریم نیز، با بررسی ماهیت آن می‌توانیم به قابلیت‌ها و امکانات و فرصت‌های فراوان نهفته‌اش دست پیدا کنیم. یک پیچ‌گشتی جدای از امکان بازکردن پیچ‌ها می‌تواند دیوار را هم سوراخ کند و یا می‌شود با آن خربزه هم پاره کرد! پیچ‌گشتی وسیله‌ای‌ست که می‌توانیم به‌راحتی آن را در دست بگیریم و با نگاه‌کردن به آن، همه‌ی قابلیت‌های متنوع و عجیبش را، و به همین ترتیب خطراتش را بشناسیم. اما برای این‌که گرافیک را هم، همین‌گونه در دست بگیریم و همه‌ی کارکاردها و عوارض و تهدیدهایش را بفهمیم باید از راه این پرسش (گرافیک چیست؟) وارد شویم.

البته خوب می‌دانیم که شناخت فرهنگ‌مان ضرورت دیگری‌ست پیش از شناخت گرافیک. اما در آن مرحله‌ای که می‌خواهیم بدانیم فرهنگ خاص ما، چه‌گونه در قالبی متعلق و وابسته به فرهنگ دیگر، امکان ظهور و بروز می‌یابد، دچار سؤال «گرافیک چیست؟» می‌شویم.

از سویی دیگر عجیب‌بودن و دور از انتظار‌بودن این سؤال شاید به دلیل کودکانه بودن آن است.

اگر چنین باشد براییک تحقیق، مزیت خواهد بود. برانکوزی می‌گوید: «زمانی که بچه نیستیم، مرده‌ایم.» پرسش‌های کودکان ناب‌ترین صورت تحقیق و جست‌وجو است و در تمدن کنونی ما تنها در مواجهه با پرسش‌های کودکانه است که به حقیقیت وجود خود و عالم پیرامون‌مان می‌اندیشیم. وگرنه همان‌طور که می‌بینید انسان کنونی، با این پرسش‌ها بیگانه است و چنان در تنوع گرفتاری‌های خود و ابعاد کثیر تمدن به خود پیچیده است که دیگر امکان پرداختن به این سؤالات اساسی را ندارد و آن‌ها را به فلاسفه واگذارده است. اما آیا حقیقتاً این سؤالات مختص فیلسوف است؟ ای کاش در همه‌ی زنده‌گی می‌توانستیم چون کودک باشیم؛ خصوصاً در هنرمان.

این رساله داعی آن نیست که با صدور حکم درباره‌ی گرافیک تعیین تکلیف کند و قوانین وضع نماید. حقیر، تنها با طرح باورهای رایج در اطراف گرافیک و در مواردی نقد آن‌ها، سعی دارم تا زمینه‌ی تفکر و بحث‌های نظری فراهم آید و به تعبیر دیگر طرح بحث کنم. چه آن‌که حکم دادن می‌تواند مخالف این کار را هم به بحث بکشاند. به هر روی، محتوای بخش‌های مختلف این رساله، هرکدام بیش از یک مقدمه در آن موضوع نیست.

تولّـد

برای شناخت بیش‌تر گرافیک مناسب است تا به نحوه‌ی تولد آن رجوع کنیم و مختصری از تاریخ‌چه‌ی آن را بدانیم هرچند که ناآشنایی با تاریخ‌چه‌ی گرافیک مانع از آن نمی‌شود که امکان تدبّر و بررسی ماهیت آن را به کل از دست بدهیم.

جرقه‌های تولد گرافیک و به عبارت دیگر انشعاب از نقاشی، به زمان تحولات انقلاب صنعتی و به دنبال آن، ورود تبلبغات به عرصه‌ی مناسبات و رقابت‌های صنعتی و تجاری باز می‌گردد.

در واقع، تبلیغات به مفهومی که امروز برای ما شناخته شده، بعد از انقلاب صنعتی و هنگام انبساط صنایع، شکل گرفت و گرافیک حیات خود را در چنین دوره‌ای و اختصاصاً با پوستر آغاز نمود. در واقع از این زمان به دلیل ورود تبلیغات به عرصه‌ی معادلات تمدن غرب، گرافیک از نقاشی منشعب شد. اگرچه در این تاریخ تولد می‌توان تردید کرد و گرافیک را در زمان‌های دورتر، در کنار کتابت، یا طراحی مهرها و نشان‌های حکومتی و خانواده‌گی جست‌وجو کرد و یا آغاز رسمی آن را به اختراع چاپ و ابداع روزنامه بازگشت داد… اما در نهایت به خوبی روشن است که ظهور گرافیک در جایگاهی ویژه در زندگی صنعتی، مربوط به انقلاب صنعتی است؛ خصوصاً پیوسته‌گی انفکاک‌ناپذیر گرافیک با تبلیغات، بر این مدعا صحه می‌گذارد.

همان‌طور که در سطور بالا آمد، تولد گرافیک را می‌توان انشعابی از نقاشی دانست و تفاوت‌هایش با نقاشی، از التزام آن به ارسال پیام و تفهیم به مخاطب آغاز می‌شود. اولین آثار گرافیکی را کسانی خلق کردند در واقع نقاش بودند و این می‌تواند بدان معنا باشد که گرافیک ریشه در نقاشی دارد؛ اما چه شد که اکنون گرافیک ماهیتی متفاوت از نقاشییافته است؟

این سؤالی است که در روند این رساله، بدان خواهیم پرداخت.

«در دهه‌ی۳۰ آمریکا، کارگردانان هنری، طراحی گرافیک را پایه‌گذاری کردند… در ۱۹۵۸، بنا بر مباحثی در مجله‌ی پرینت، این کارگردانان معتقد بودند که استفاده از نام هنر (art) برای عنوان حرفه‌ای طراحان کافی نیست و نیاز به عناوین مناسب‌تری مثل مهندسی بصرییا طراح گرافیک است.»

با استناد به این مطلب، روشن می‌شود که کلمه‌ی «طراح گرافیک» و «گرافیست»، کم‌تر از صد سال است که مورد استفاده واقع شده، اما تولد هنر گرافیک، بسی بیش لز صد سال است.

به هر حال لازم است قید شود که، موضوع این رساله، «گرافیک» به عنوان حرفه‌ای‌ست که امروز در کنار هنرهای دیگر و در خدمت توسعه‌ی افتصادی و فرهنگی جوامع شناخته شده است و به همین عنوان در حیات احتماعی و اقتصادی ما تأثیر می‌گذارد.

گرافیست کیست؟

یک گرافیست کسی است که: به او سفارش می‌دهند تا پیامی را با تصویر به مخاطب منتقل کند.

و گرافیک:

هنر انتقال (ارتباط) دادن یک پیام از طریق تصویر به مخاطب است که بر اساس یک سفارش صورت می‌گیرد

و به اجمال، همان ارتباط تصویری می‌خوانیمش. به اجمال؛ چرا که «ارتباط تصویری»، تنها کلمه‌ای قراردادی است که از لحاظ مفهوم حوزه‌ای بسیار وسیع‌تر از گرافیک را در بر می‌گیرد؛ تا آن‌جا که هر اثری را که در طبیعت مشاهده می‌کنیم و از مشاهده‌ی آن می‌توانیم زمان و مکان خویش را بشناسیم، مصداق ارتباط تصویری است. برگ زرد درختان که بر زمین می‌ریزد چه مفهومی دارد؟ اشکال و صور گوناگون حیوانات و گیاهان و جمادات هر کدام چه شناختی از خود و جغرافیای خود به ما می‌دهند؟ بگذریم که این ارتباط تصویری نزد اهل معنا عالم دیگر و مفهومیفراتر از آن‌چه در این چند سطر مراد کردیم، دارد.

علی‌ای‌حال، بر مبنای آن‌دو تعریف و بر اساس آن‌ها مشخص می‌شود که در طراحی گرافیک، مجموعاً چهار عنصر هستند که‌ مبنا و پایه‌ی تشکیل اثر گرافیکی محسوب می‌شوند: سفارش، پیام، تصویر و مخاطب. هرکدام از این چهار، نباشند به مانند فقدان یک پایه‌ی صندلی، اثر گرافیکی به‌وجود نمی‌آید هم‌چنان که صندلی پا برجا و استوار نمی‌ایستد. بنا بر این، فصل عمده‌ی این رساله، بررسی و تبیین و شناسایی مجزای این چهار عنصر و شأن و جایگاه آن‌ها در گرافیک خواهد بود.

ناگفته نماند مقوله‌ی ارتباط هم با توجه به عبارت ارتباط تصویری، عنصری کلیدی در شکل‌گیری گرافیک است؛ اما چون مباحث آن از مبحث مخاطب قابل انفکاک نبود لذا در بخش «مخاطب» از آن سخن خواهد رفت.

البته در باب تعریفی که از گرافیست ارائه کردیم می‌توان بسیار مجادله کرد؛ کما این‌که از منظری دیگر گرافیست کسی است که قابلیت تجزیه و تحلیل و ترکیب تصویر و عناصر تصویری دارد. به عبارتی حرفه‌ی او قلب تصاویر است و سازگارسازی با پیام. اما این ملاحظه از جامعیت تعریف ابتدایی‌مان بر مبنای عناصر مذکور نمی‌کاهد.

هرچند این چهار عنصر را پایه‌ و اساس گرافیک شمرده‌ایم اما نسبت هرکدام با ماهیت گرافیک متفاوت است؛ از این‌ جمله،‌‌ تفاوت‌ شأن تصویر، در مقایسه با مخاطب، پیام و سفارش است. این‌گونه می‌توان گفت که تصویر، هم‌چون نیرویی است که در خدمت هنر گرافیک قرار می‌گیرد، اما گرافیک خود هنری است که در خدمت مخاطب، سفارش و پیام است. لذا به صرف این‌که هر چهار عنصر را پایه‌ی گرافیک خوانده‌ایم نمی‌توان گفت که همه‌شان درجه‌ی اهمیت و جایگاه مترادف و یک‌سانی در ساختار گرافیک دارند.

سؤال: هنر به طور کلی هم پیام دارد، هم سفارش دارد و هم مخاطب؛ چه‌گونه این عناصر را در گرافیک منحصر می‌کنید؟

پاسخ: درست است اما واضح است که میزان ابتنای هنرها بر این عناصر با میزان وابسته‌گی و ابتنای گرافیک بر آن‌ها متفاوت است. از سویی این عناصر در گرافیک به مفهوم خاص خود منظور نظر هستند در حالی که در سایر هنرها مفهوم عامی داشته و وجود فردی هنرمند می‌تواند جای همه‌ی آن‌ها را بگیرد. سینماگران، عکاسان، نقاشان و تصویرگران بی‌شماری را می‌توانیافت که در فضایی انتزاعی و مستقل از جهان پیرامون خود مشغول ایجاد اثر هستند، اما چند گرافیست را می‌توانید بیابید که بدون جهان پیرامون و بی‌اعتنای به تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیک، ایجاد اثر می‌کند؟ عناصر سفارش، مخاطب و پیام از جهان پیرامون هنرمند گرافیست بر او وارد می‌شوند هرچند که سطح تعهد او به هرکدام از این‌ها متفاوت است اما هنرمندان دیگر چنین نیستند.

چه‌بسا به همین دلیل است که گرافیک جوهره‌ای پویا دارد و تحولات، را سریع‌تر پشت سر می‌گذارد اما هیچ‌کدام از دیگر هنرها چنین شتابی در تحول ندارند.

الف) سفارش

گرافیک، خلاف سایر هنرها کاملاً سفارش‌پذیر و متعهد به سفارش‌دهنده است. سیر تحولات گرافیک نشان داده که عمدتاً در خدمت منافع اقتصادی است و هرگاه هدف و التزام ارزش‌مند و درخور توجهی مطرح گردیده، آن منافع ملی و حکومتی نظامات سیاسی بوده که در نهایت، در نظام سرمایه‌داری شامل منافع اقتصادی گردیده است. موجودیت گرافیک در خدمت و سفارش، معنا شده است. گرچه سفارش به عنوان تحمیل بر هنرمند از خارج نفس او، محصولی خشک و بی‌روح داشته اما اگر در حوزه‌ی علایق و اعتقادات و انگیزش هنرمند بوده باشد، البته می‌تواند نتیجه‌ای مطلوب داشته باشد.

اصالت دادن به مقوله‌ی سفارش به این معنی نیست که «سفارش‌دهنده» عنصر تعیین‌کننده‌ی محصول گرافیکی است و گرافیست از خود هیچ اراده و میدان عملی ندارد. نمی‌خواهیم بگوییم که اگر نظر سفارش‌دهنده تأمین نشود، گرافیک پدید نمی‌آید؛ این اهمیتمربوط به تعهد و وابسته‌گیطراح گرافیک به اصل سفارش است نه شخص سفارش‌دهنده. سفارش‌دهنده هم‌چون یک مخاطب بدون آگاهی از اصول و قواعد طراحی و سواد بصری، باید از طراحی و ایده‌ی طراح راضی باشد و آن را بفهمد؛ اما این مسأله هیچ‌گاه باعث بی‌اراده بودن طراح نشده است و اگر هم اثری آفرید که مورد رضایت سفارش‌دهنده واقع نشد، از حوزه‌ی آثار گرافیک خارج نمی‌شود بل‌که به واسطه‌ی ناپسندآمدن نزد سفارش‌دهنده، طرح طراح از ثبت و ارائه باز مانده است. از این‌جا اهمیت جایگاه سفارش‌دهنده و میزان تعهد گرافیست به خواست و سلیقه‌ی او روشن می‌شود.

در کش‌مکش پرسابقه‌ای که هم‌واره میان طراح و سفارش‌دهنده بوده است آن‌چه می‌تواند رضایت اولی و دومی را با هم تأمین کند میزان تسلط اولی بر طراحی و میزان وسعت نظر و ایده‌ی اوست.

نسبت تنوع ایده و خلاقیت گرافیست و اشراف او بر ابزار کار، می‌تواند کش‌مکش میان این‌دو را به حداقل برساند. البته معمول است که طرف مقابل را هم باید به سواد بصری و شناخت مبانی تصویر ملزم کنیم، اما به اعتقاد من این نسخه‌‌ی مؤثری نیست.

علاوه بر‌ این‌که تحقق آن امری قریب به محال است، وظیفه‌ی گرافیست را برای انتقال پیام از طریق تصویر، زیر سؤال می‌برد. تفهیم پیام به مخاطب، وظیفه‌ی طراح است و قرار نیست سفارش‌دهنده‌گان و یا مخاطبان برای فهم پیام طراح، آموزش ببینند.

البته در فرهنگ‌های مختلف و به نسبت پیوند میان مردم و هنر، سطح درک ایشان از آثار طراحان و هنرمندان متفاوت است و حتا می‌توانیک سیر رو به رشد را مشاهده کرد اما این سیرورت، چیزی نیست که بشود آن‌ را سامان داد و آموخت.

نمی‌توان با تبیین و انتقال و آموزش، سرعت و میزان این رشد را تغییر داد و یا از مردم متوقع باشیم که به اصطلاح نگاه هنری پیدا کنند. گاهی هست که هنرمندان ناتوانی خویش را در خلاقیت و تسلط بر بیان، به ناتوانی درک و شعور بصری و هنری مردم نسبت می‌دهند و نارسایی آثارشان را توجیه می‌کنند.

شاید این نگاهی که بر بسیاری از هنرمندان حاکم شده، یعنی توقع بالابردن ادراک هنری از مردم و موظف شمردن ایشان بر این ارتقا، در واقع از ضعف هنرمندان نشأت گرفته است.

به هر روی، سفارش یکی از ویژه‌گی‌هایی است که گرافیک را از دیگر هنرها متمایز می‌کند.

شاید صحیح‌تر این باشد که بگوییم تبلیغات، متعهد و سفارش‌پذیر است اما پیوسته‌گی و امتزاج گرافیک با مقوله‌ی تبلیغات باعث می‌شود ویژه‌گی‌های این‌دو شبیه و نزدیک به هم باشد و شاید بشود گفت: گرافیک، شاخه‌ی تصویری و تجسمی تبلیغات است، تا آن‌جا که جا داشت به‌جای گرافیک، تبلیغات را یک قالب هنری بنامیم.

اما اگر کسی سفارش نگرفت و طراحی گرافیکی انجام داد آیا اثر او از حوزه‌ی آثار گرافیکی خارج می‌شود؟ خیر؛ اگر کسی بر اساس احساسات درونی خودیا پیام فردی اقدام به طراحی نمود در آن صورت خود اوست که سفارش‌دهنده می‌باشد؛

اما این، وضعیت نادری است. در این‌جا تفاوت گرافیک با نقاشی، عکاسی و… در این است که این هنرها مبتنی بر درونیـات هنرمند هستند اما سفارش هم می‌پذیرند در صورتی که گرافیک، مبتنی بر سفارش است اما از درونیات هنرمند هم بی‌بهره نیست.

«فرق میان نقاشی و تصویرسازی، نامحسوس و گاه تفکیک این‌ دو، مشکل است. آنچه این دو مقوله را از هم متمایز می‌سازد، تکنیکها و یا ابزار نیست بلکه قصد طراح و عملکرد تصویر است. نقاشی بروز احساسات درونی نقاش است و معمولاً برای تکثیر ساخته نمی‌شود.

اما تصویرسازی اغلب با سفارش و برای استفاده به منظور خاص انجام می شود و در تعداد پیش‌بینی شده به چاپ می‌رسد»

در چارچوب نقاشی و عکاسی و دیگر هنرهای تجسمی می‌شود اثری کاملاً آبستره و عاری از پیام آفرید؛ اما اگر بخواهیم اثر گرافیکی بدون پیام بیافرینیم نغض غرض است. چنین اثری را می‌توانیم تصویرسازی نام دهیم اما اثر گرافیک نیست؛ چرا که اثر گرافیک از نیازیک پیام به ارسال و انتقال پدید می‌آید. اول پیام هست، دوم ضرورت انتقال و سوم پدید آمدن اثر گرافیک.

اما سفارش‌پذیر بودن گرافیک هم باعث می‌شود که برخی این هنر را بازاری بدانند و ارزش و اعتبار هنری برایش قائل نباشند و برخی نیز اساساً از ترس بی‌اعتبار شدن، اصل سفارش‌پذیری گرافیک را قبول نداشته باشند.

قبول دارم که لفظ بازاری براییک هنر، کلمه‌ی سبکی به نظر می‌رسد! اما نباید باعث شود که به طور مطلق آن را صفتی مذموم به حساب آوریم. چنین نگرشی بیش‌تر از سر تعصب و تعلق است تا منطق. بازاری بودن، به معنای حضور در تعاملات اقتصادی،یا به معنای حرفه‌ای برای کسب درآمد، و یا به عنوان هنری در خدمت عامه‌ی مردم و درگیر با تعاملات و مناسبات مردم و جامعه، هیچ‌کدام نمی‌تواند فی‌نفسه کسر شأن هنرمندان گرافیست باشد.

مسائل مذمومی که در این موضوع مشاهده می‌شود به حواشی و آفت‌های دامن‌گیر این قواعد که اغلب از فهم اشتباه انسان‌ها منتج شده به وجود می‌آید نه از اصل موضوع.

این‌که عده‌ایهرجا پای خواست و توقع مخاطب یا سفارش‌دهنده‌ها به میان آمده کارهایی سطحی و از سر رفع تکلیف انجام داده‌اند نمی‌تواند ثابت کند که کار مردمییعنی کار سطحی.

«نقاشی مدرن با گریز از تعلق و تعهد نسبت به مردم و پیام سیاسییا اجتماعی مقصد نهایی خود را در آبستراکسیون جستجو کرده است، اما هنر گرافیک، بالعکس با پرهیز از آبستراکسیون و حفظ التزام همیشگی نسبت به عامه مردم و ذوق و فهم آنها در جستجوی وسعت و سرعت تأثیر هرچه بیشتر، به هویتی کاملاً متفاوت با نقاشی مدرن دست یافته است.

نقاشی التزامی نداشته است که حتماً پیام خویش را به مردم برساند و آن هم اکثریت مردم؛ اکثریت مردمی که هرگز با هنر اشراقی قرون گذشته نیز پیوند و ارتباطی نداشته اند. نقاش تنها در برابر احساسات و مکنونات اندیویدوالیستی (فردگرایانه) درون خویش متعهد بوده است و لهذا از این امکان نیز برخوردار بوده که نقائص کار خویش را به ضعف ادراک هنری مردم بازگرداند، اما گرافیست… او خود را از یک سو نسبت به عامه مردم و شعور فطری آنان ملتزم و متعهد می دانسته است و از سوی دیگر نسبت به ارائه پیام تبلیغی خاص. اینها مهمترین عواملی هستند که هنر گرافیک را از نقاشی تمایز بخشیده اند…

سیر نقاشی مدرن با گرایشیه سوی اندیویدوالیسم محض و سوبژکتیویسم تشخص مییابد و بنابراین، هرگز نمی تواند همچون گرافیک، در خدمت ابلاغ پیامی خاص به کار گرفته شود. حال آنکه گرافیک توانسته است همراه با سیر تاریخی تمدن غرب و در تمامی مراحل، در خدمت همه جریانهای موجود، اعم از بورژوازی و سرمایه‌داری، اشاعه مصرف، اقتدار سیاسی، جنگ، ژورنالیسم، اشاعه فحشاء، تئاتر و سینما و حتی جریانهای انتلکتوئل قرار بگیرد… و علت این انعطاف بسیار را باید در قابلیتهای ماهوی هنر گرافیک جستجو کرد. از این پس نیز، هرگاه نقاشی بخواهد نسبت به ابلاغ پیامی مشخص التزام پیدا کند، لاجرم به گرافیک نزدیک خواهد شد، چنانچه در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پیش آمد.»

در سیر تاریخی هنر معاصر هم‌واره هنرمندان را مشغول به درونیات شخصی و اسیر سوبژکتیویسم مفرط دیده‌ایم و شناخته‌ایم. آن‌ها اکثراً بدون در نظر گرفتن عالم پیرامون خود و جامعه‌ی انسان‌ها، تنها برای تخلیه‌ی احساسات و مکنونات نفسانی‌شان به تولید اثر هنری دست برده‌اند و از آن‌جا که در این فردگرایی تا جایی غرق شده‌اند که از درک عمومی و مشغله‌های اجتماع غفلت ورزیده‌اند لذا هنرشان نیز مورد توجه اجتماع و مردم واقع نشده است.

این منش خودمحور تا جایی بر هنر مدرن سایه انداخته -یا به‌تر است بگوییم با حیات هنر مدرن عجین شده است- که ناظران رسانه‌ای و ژورنالیست‌های سطحی، اعتبار یک هنرمند و عمق و غنای هنر او را به تبعیت از این کژی نسبت می‌دهند. به طور کلی تفاوت یک هنرمند اصیل از یک هنرمند بازاری، با این معیار بازشناخته می‌شود. اکنون تصور عمومی مجامع هنری بر این است که مردم‌گرایی مساوی است با سطحی‌پسندی و ابتذال، و غنای هنر مستلزم نوعی رهبانیت روشن‌فکرانه است. نیز به تجربه دیده‌ایم در اغلب مقالات و مصاحبه‌هایی که مسأله‌ی هنر برای مردم و لزوم توجه به فهم و درک عامه و یا همین بحث سفارش به میان آمده به دنبال آن، نگرانی از سقوط معنا و عمق هنر هم مطرح گردیده است.

اما در منطق واقعیات، تعهد به فهم و ذوق مردم، و یا حتا بازاری بودن، با سطحی‌نگری و ابتذال هنر ارتباطی ندارد و این، مغالطه‌ای‌ست که در برداشت و تلقی افراد به وجود آمده است. کما این‌که سیر رشد گرافیک، نادرستی این حکم را ثابت می‌کند. از این‌رو التزام گرافیک به سفارش، نمی‌تواندیک عارضه و نقص باشد؛ بل‌که با دقت در ماهیت هنر گرافیک درمی‌یابیم که این هنر بسیاری از برتری‌های خود نسبت به سایر هنرها -از جمله پویایی- را از قبل سفارش‌پذیری کسب کرده است. هم سفارش‌پذیری و هم تعهد نسبت به مخاطب.

نکته‌ی پایانی این بخش در باب ارجحیتی است که «سفارش» بر «مخاطب» دارد. در سطرهای بالا اشاره‌ای داشتیم به این‌که اگر سفارش‌دهنده طرحی نپذیرد و ایده‌ای را نپسندد، آن طرح از ثبت و ارائه باز خواهد ماند. اثر هنری برای ثبت و ماندگاری در دنیای کنونی، جز ارائه به جامعه‌ی انسان‌ها و قرار گرفتن در معرض دیدگاه عموم چه امکان دیگری دارد؟ آیا آثار بازمانده از جامعه، با نمایش در گالری‌ها و مکان‌های خاص، که مشتریان معدود و خاصی دارد تثبیت خواهد یافت؟

به هر حال اگر ارائه و ثبت اثر هنری، وجه اهمیتی دارد و با حیات و حضور و شرکت هنر در تمدن، ملازمه داشته باشد، عنصر سفارش نقش تعیین‌کننده‌ای می‌یابد. ارجحیت سفارش‌دهنده بر مخاطب در این است که او باید هم اثر گرافیکی را به لحاظ زیبایی‌شناسی بپسندد -که البته به سلیقه‌‌ی فردی مرتبط است- و هم توفیق بیان اثر را تأیید نماید، در حالی که در ارزیابی مخاطب از اثر گرافیکی تنها توفیق بیانیا انتقال معنی موضوعیت دارد ولو این‌که ممکن است طرح خوش ‌آیند سلیقه‌ی فردییا حتا جمعی او نباشد.

 

ما را در اینستاگرام دنبال کنید

 

آنچه در مورد گرافیک باید بدانید